دلم گرفته آسمون، نمی تونم گریه کنم
شکنجه می شم از خودم، نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها، رو سینه من اومده
آخ داره باورم می شه، خنده به مانیومده
دلم گرفته آسمون، از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی، یه عمر که دربه درم
حتی صدای نفسم، می گه که توی قفسم
من واسه آتیش زدنت، یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون، یه کم من و حوصله کن
نگو که از این روزگار، یه خورده کمتر گله کن
من و به بازی می گیرن، عقربه های ساعتم
برگه تقویم می کنه، لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین، یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره، یه آدم شکسته تن
آهای زمین، یه لحظه تو نفس نزن